... آرشیو مطالب پست الکترونیک لينك rss عناوین مطالب وبلاگ تم دیزاینر
صفحه نخست
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 92 بازدید دیروز : 0 بازدید هفته : 92 بازدید ماه : 111 بازدید کل : 9565 تعداد مطالب : 120 تعداد نظرات : 0 تعداد آنلاین : 1
يک نفر گفت به من
خانه دوست کجاست
من نگاهش کردم
گفتمش چشم شماست
خنده اي کرد و گذشت
آنطرف تر ايستاد
بر تن باد نوشت
خانه اش قلب شماست
من نه هفت تیر دارم و ، نه چماق
اهل حقم ، نی ام ز اهل شقاق
کار من ره گشایی است و کمک
بهر در ماندگان و اهل وفاق
دست من با ادب کند تحریر
پاسخ رهروان قوم نفاق
نیک حالم ، به جان کنم شادی
در سرا و چه در کنار اتاق.
من برایت کمی شفا خواهم
با کبابی واندکی ز سماق
نميدانم چرا ؟
اما گرفته بغض
مجراي گلويم را
و ميخواهم بگويم
واپسين حرفم.
كه شايد ...
خود وصيتنامه اي باشد.
براي
اين تن ، تنها .
این چه دنیایی است. دائم اشگ وخون می سرایند شاعرانش ازجنون
گاه از ماندن حکایت می کنند. گه به لب انا الیه راجعون
شاد باشید و سلامت درجهان دور باشید از پریشان فکر دون.
فاش می گویم که این پندی رواست
خنده بر هر درد بی درمان دواست
گریه بانی هزارو یک مرض
خنده حلال دو صد چندان بلاست
اشک می شوید غبار چشم را
خنده داروی دل هر ابتلاست
خنده کن در زندگانی روز و شب
خنده بر هر غصه و ماتم دواست
گفته بودی، به رفیقم مَتیو
قاطی کردی مثه موج رادیو
نداری تو خونتون بار بی کیو؟
ما که خوبیم . تو چطوری ؟ موسیو
************************
آسمون ، ریسمون و می بافی به هم
میگی از معامله های ، بیش و کم
انگاری ، تموم شده ، قِصه ی غم
*************************
شده بد ، دور و زمونه می دونی
غصه رو، تو چشم مردم می خونی
من میگم دروغکی ، تو می دونی
جوونا خسته و دربدر شدن
یتیما ، بی کس و بی پدر شدن
دعا ها ، کم جون و بی اثر شدن
ما که خوبیم . تو چطوری موسیو؟
دیگه نیس ، گاو نر و مرد کهن.
نون دوزاری شد ، هزار تومن.
همه ،اهل ادب و شعر و سخن.
الغرض ، گشته ز مردان خدا
با هزاران افه و عور و ادا
این زمونه ، پُرٍ اَز ، دزد و گدا
****************************
چون بدانی اصل و مغز این سخن
آگهی یابی ، ز اسرارکهن
جامه ای زیبا ، ز معنی دوختند
دُر و گوهرها درآن اندوختند
سالها بردند ، بس سختی و رنج
تا بنا بنهاده شد ، آن پنج گنج
برگشته ام امروز ، از مرکز باران درجمع سیمین ساق ،درمحضر یاران
یک هفتۀ زیبا ، با جنگل و دریا با ساحل و بیشه ،با خواب و با رویا
رفتم به ماسوله ، زیبا و سرپا بود هرسو نظرکردم ، پرشور و غوغا بود
در راه شهر رشت ، با نادر و هومن دیدم بهشتی سبز ،کو نام آن فومن
عطرنفس هاشو ، ماندیم و بوییدیم در هر طرف هرسو ، یک شاخه گل چیدیم.
تا انزلی رفتیم ، با شور و با امید تا ساحل دریا ، با ناصر و ناهید
مرداب زیبا و نیلوفرآبی مسحور ومستم کرد ، پروازمرغابی
از بهر دیدار ، آن یاور دیرین آن میر کاتوزی ،آن شاعرشیرین
باز آمدم تا رشت ،در محضرش قبراق گفتیم و پرسیدیم ، از سایت سیمین ساق
القصه این سوغات ، تقدیم می گردد شرح سفر بعدا” ، تقویم می گردد
اینک به تصویری ،دلشاد تان سازم با ساحل و دریا ،همرازتان سازم
با منش طفل درون ، اینگونه بازی می کند
می سراید شعر طنز و ، بیت سازی می کند
گاه عارف میشود ، با عارفان ور می رود
گه سراید شعرنو ،از قافیه درمی رود
یک دمی جاهل شود ، تمرین لاتی می کند
یا سیاسی می شود ، یکباره قاطی میکند
می رود گاهی فضا ، با رهروان دوستی
می کَند. در شغل دباغی ، ز یاران پوستی
الغرض این طفل ، بازی خورده ظالم بلا
می شود هردم به نوعی ، در مسیری مبتلا
گشته غوغا میان کی ، با کی
ماه شب تاب و کرمک ، خاکی؟
آنکه جانش ز تیرگی، آجین
بوده از آن منیر شب ، شاکی
که چرا بی اجازه می تابی
بر شب تیره ام ، به چالاکی
نور تو می کند ، مرا رسوا
هرچه زشتی و آنچه نا پاکی
چشم من تیره از سیاهی ها
جان تو روشن است و افلاکی
کار من طعمگی به دریا شد
کار تو صیدِ عشق و سماکی
می برم رنج وغصه مینوشم
می رسم عاقبت من به هتاکی
الغرض عقده ها گشودندم
در مقام راوی و حاکی
برای مرور کامل اشعار به
به دفتر شعر مربوطه مراحعه نمایید
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
.:: Weblog Theme By : wWw.Theme-Designer.Com ::.